شاعر

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

عصرها

عصر ها وقتی که می بینم کنارم نیستی

عصرها وقتی که می بینم کنارم نیستی
با خودم هر بار می گویم دچارم نیستی

نیستی هر سو که چشمم می دود بیهوده است 
نیستی نه هر طرف پا می گذارم نیستی

ماه من امشب قرق را بشکن و بیرون بیا 
هر چه می گردد نگاهم در مدارم نیستی

هستیم را پای چشمان تو بازی کردم و 
فکر کردی چیست پایان قمارم؟ نیستی

 
گر نمی خواهی بمانی برگ و بارم را مریز
کاش پاییزم نباشی گر بهارم نیستی

بی گمان هر وقت بودی بر لبم حرفی نبود
در عوض حالا که خیلی حرف دارم نیستی

وحید برزگر قهفرخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحید برزگر

ای چشمانت اشاره ی هر انگشت

یک بار نگاه تو مرا خواهد کشت


ای چشمانت اشاره ی هر انگشت

از چشم تو می گرفت آتش زرتشت

صدبار اگر مسیح در من بدمد

یک بار نگاه تو مرا خواهد کشت


وحید برزگر قهفرخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحید برزگر

رباعی رضوی

با دیدن صحن حاجتم یادم رفت

دل در گرو عشق کسی دادم رفت
بعدش چه به روزگار ناشادم رفت
با اشک به مشهد آمدم حاجتمند
با دیدن صحن حاجتم یادم رفت

وحید برزگر قهفرخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحید برزگر